!...بنویس

...نوشته های گاه و بیگاه یک دل بیقرار

!...بنویس

...نوشته های گاه و بیگاه یک دل بیقرار

مگر می شود تو بگویی بنویس و من ننویسم؟!!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آخرین پُست...

و حالا پایان... 

پایان اینجا نوشتن های من و خواندن های تو... 

میدانم تو هم به اندازه ی من شوکه شده ای اما... 

بگذریم... 

امروز آمدم تک تک پُست های اینجا را با اشک هایم پاک کردم... 

فقط پُست ِ اول را گذاشتم بماند تا یادم بماند... 

یادم بماند نوشتن هایم در اوج دلتنگی...در اوج شادمانی... 

یادم بماند که چقدر اینجا را دوست داشتی... 

و اینکه میگفتی هر روز صبح سر کار که میروم کامپیوتر را که روشن میکنم اول وبلاگ تو را باز میکنم... 

میگفتی آهنگ اینجا را...رنگ اینجا را و حتی نقطه های اینجا را دوست داری... 

این دقیقاً عین ِ نوشته ی توست:   

قلم و زبان  و کلمات و حتی نقطه های متن هایت را دوست دارم... بیشتر از خیلی!! خودت که میدانی مرا در اوج احساس رها می کند...
برای نوشته ها و بیشتر نانوشته هایی که از متن هایت احساس می کنم و تنها شاهد بی مدعای این روزهامان هستند ممنونم.. ممنونم برای همه چیز...
   

و حالا من چگونه بگویمت که دیگر اینجا و هیچ جای دیگر نخواهم نوشت؟! چگونه؟! 

نمیگویم اما به زودی وقتی که آمدی اینجا کلمات به تو میگویند چه شده است... 

به تو میگویند که بانویت که نوشته هایش را دوست داشتی دیگر اجازه ندارد بنویسد... 

حالا دیگر من می مانم و تو... 

و عشقی که نمی توانند از ما بگیرند... 

و جملاتی که نمی توانم بنویسم اما...... 

در گوشت زمزمه خواهم کرد...  

 ....  

پ.ن۱: یادش بخیر...پانوشت های مرا هم دوست داشتی! 

پ.ن۲:خدایا ممنونم بخاطر ِ...(نمی توانم بنویسم...خودت که از حرف های دلم با خبری!) 

پ.ن۳:یادش بخیر...یک روز اینجا نوشتم: 

چه باک از انتشار عمومیِ این احساس! بگذار از میان میلیاردها میلیارد صفر و یکی که مترجم خبرهای هولناک جنگ و کشتار و پیام‌آور مرگ هستند، این چند سطر از عشقی بگویند که پر شور و پر امید نفس می‌کشد و سختی‌های زندگی روزمره را تاب می‌آورد و به فرداهای روشن، امیدوار است. و مگر نه اینکه دوست داشتن را باید با صدای بلند اما نجیبانه فریاد زد تا تکثیر شود و جهان را بگیرد!   

و حالا...بگذریم... 

پ.ن ۴:خدایا خودم را، همسرم را، زندگی مان را می سپارم به تو...الهی و ربی من لی غیرک... 

پ.ن ۵: خداحافظ خانه ی مجازی ام... 

خداحافظ شاهد بی مدعای روزهای ما...

۱

شروع و ... 

حس ِ زیبا و دلچسب ِ آغاز... 

آغاز ِ یک نگارش... 

برای سبک کردن دلی که لبریز ِ ناگفتنی هاست... 

با یاد ِ شیرین ِ او که ابتدای هر آغاز است... 

یا اوّل...